نگار طاهونچی | شهرآرانیوز؛ پای صحبتشان که بنشینی، ساعتها حرف برای گفتن دارند؛ آن قدرحرف که گاهی دلت میخواهد پرسیدن را تمام کنی و بگذاری بگویند و بگویند تا خالی شوند. یک نفرشان به موسیقی علاقه دارد و خوب ساز میزند. آن دیگری نجار بوده ویکی شان درگیم نت کار میکرده، یک نفر دیگرشان نیز صاحب مغازه برنج فروشی است و شاید حتی به فکر هیچ کدامشان نمیرسیده است که روزی سر از کمپ ترک اعتیاد معتادان درآورند، اما اکنون دست روزگار آنها را به اینجا کشانده است. بعضی هایشان ازگوشه گوشه خیابانهای همین شهر دستگیر و بعضی با شکایت خانواده یا همسایه به اینجا آورده شده اند. همه، اما دغدغه آزادی دارند و نگران جامعهای هستند که ممکن است دیگر به چشم یک شهروند به آنها نگاه نکند.
در ابتدای جاده سیمان با ورود به فرعی رسالت ۸۱ به کمپ ترک اعتیاد ماده ۱۶ «زندگی دوباره مهرپویان» میرسم؛ تنها کمپ ماده ۱۶ جوانان. این یعنی همه افرادی که در این کمپ نگهداری میشوند زیر ۲۵ سال هستند یا در طرحهای جمع آوری معتادان دستگیر شده اند یا با شکایت خانواده یا شخص دیگری با حکم قاضی به این مکان آورده شده اند.
دریچه کوچکی روی در ورودی باز میشود تا رسیدن ما را اطلاع دهد و سپس قفل در اصلی باز میشود. داخل حیاط کوچکی میشویم، سمت چپ دفتر مدیر و اتاق نگهبانی است و روبه روی در سالنی که ۱۰۹ جوان این شهر دوران محکومیت خود را میگذرانند. سالن اصلی هم غذاخوری است، هم نمازخانه و هم خوابگاه. ابتدا میزهای غذاخوری است و بعد فضای مفروش نمازخانه و نشیمن و در آخر ردیف تختهای دو طبقه.
ساعت ورود ما با ساعت چای صبحگاهی مددجویان یکی است. دو ردیف سفره یک بار مصرف در فضای نشیمن سالن پهن شده است و همه دور آن مشغول صرف چای هستند.
در میان همهمه و شلوغی سالن با حسن خاتمی، مدیرد
اخلی کمپ، هم کلام میشوم و او توضیح میدهد که زمان نگهداری مددجویان بین ۳ تا ۶ ماه است و در برخی موارد ممکن است تا یک سال نیز طول بکشد.
او اضافه میکند: بعضی از مددجویان خانواده دارند، اما بعضی خانواده حمایتگر ندارند. اگر مددجو خانواده حمایتگر داشته باشد، بنا به تشخیص قاضی و بعد از طی شدن مهلت قانونی از کمپ بیرون میرود و اگر خانواده حمایتگر نداشته باشد، ممکن است بیشتر نگهداری شود تا او را به یک مرکز توانمندسازی معرفی کنند.
خاتمی ظرفیت کمپ را برای ۱۳۰ نفر مناسب میداند و ادامه میدهد: از زمان شیوع کرونا و ضرورت رعایت فاصله گذاری اجتماعی ظرفیت کمپ قدری کاهش پیدا کرده و اکنون ۱۰۹ مددجو در اینجا نگهداری میشوند که همه واکسینه شده اند.
او همچنین میگوید: در گذشته فقط جمعه، روز دیدار مددجویان با خانوادهها بود، ولی اکنون به خاطر شرایط کرونا و برای جلوگیری از شلوغی احتمالی همه روزه ملاقات حضوری داریم. علاوه بر آن مددجویان میتوانند هفتهای دوبار تلفنی با خانواده خود تماس داشته باشند.
پایان صحبتم با مدیر داخلی کمپ با پایان وقت چای مددجویان همراه است. برخی روی تخت دراز میکشند و برخی به انجام کارهای شخصی مشغول میشوند. از میانشان میگذرم تا در انتهای سالن به در ورودی بخش مددکاری و روان شناسی برسم. سالن این قسمت با پارتیشن جدا شده است تا هم جایی برای اتاق پزشک باشد، هم جایی برای مددکار و هم جایی برای روان شناس کمپ.
در اتاق مشاوره یکی از جلسات گروهی درحال برگزاری است. ۷ نفر از مددجویان روی صندلی نشسته اند. حرف مشاور درباره کنترل خشم و راههای کسب چنین مهارتی است. مددجویان هم هر ازگاهی با بیان تجربیات شخصی خود در روند آموزش مشارکت میکنند.
حرفها که تمام میشود، کنارشان مینشینم تا داستان خود را بگویند. نفر اول عباس است، یک جوان بلند بالا با خال کوبیهای روی دستش. میگوید: ۲۲ سال سن دارم و از سیزده سالگی به شیشه و کریستال معتاد شدم.
او از طریق خانواده به کمپ فرستاده شده است و در توضیح حضورش در کلاس مشاوره گروهی میگوید: دوست دارم در کلاسهای مشاوره شرکت کنم تا چیزی یاد بگیرم و بتوانم خشم خودم را کنترل کنم. من همیشه با خودم درگیر هستم. وقتی به کلاسهای مشاوره میآیم و حرفهای دلم را میزنم، آرامتر از در بیرون میروم.
او ادامه میدهد: دیده شدن و شنیدن حرفهای دل ما مهمترین نیاز ماست، وقتی اینجا میآییم و حرف هایمان را میزنیم، سبکتر میشویم. من دلم میخواهد در جامعه هم به چشم شهروند ما را ببینند. البته الان فقط برایم مهم است که بتوانم پاک شوم، نگاه مردم برایم مهم نیست. فقط میخواهم درست زندگی کنم.
غلام رسول کنار عباس نشسته است؛ سبزه است با صورتی کشیده. با خودکار روی یک لنگ دمپایی اش نوشته است: «خواننده». بیست ساله است و اهل سیستان و بلوچستان. میگوید: نزدیک دو سال است که معتادم. شیشه مصرف میکردم. پسرعموهایم میکشیدند و به من هم تعارف میزدند.
همان طور که روی دمپایی نوشته عاشق موسیقی است. سوای این دلش میخواهد جلوی خانواده اش سربلند باشد و با نواختن ساز مردم را شاد کند، اما «فعلا اینجا هستم. نمیدانم از اینجا که بروم بیرون چه سرنوشتی دارم؟ با من چه برخوردی میشود؟ مدام به این مسئله فکر میکنم.»
نفر بعدی مبین است. از نظر جثه نسبت به بقیه کوچکتر است، اما میگوید: «۱۷ سال دارم.»
اهل زاهدان است و نزدیک ۶ ماه پیش دستگیر شده و به اینجا آورده شده است؛ «خانواده ام دامدار هستند، اما من خودم در گیم نت کار میکردم.» او علت اعتیادش را پول زیاد میداند و میگوید: پول توی دست و بالم زیاد بود و نمیدانستم چه کار کنم. جنبه اش را نداشتم و کارم به اینجا کشید.
او به شیشه اعتیاد داشته و برای آرامتر شدن روحیه اش به مشاوره میآید. قبلا زیاد دعوا میکرده و حالا به قول خودش «قدری آرامتر شده است.»
تنها آرزوی مبین که اینجا نشسته این است که بتواند پاک شود و بین بقیه مردم زندگی کند.
دغدغه بیشتر جوانانی که اینجا هستند مربوط به روزهای بعد از خروج از کمپ است و اینکه با آنها چگونه رفتار میشود. ایمان یکی از آن هاست که میگوید: دوست داریم که به ما به چشم بد نگاه نکنند. او ادامه میدهد: خیلی از افرادی که به ما بدوبیراه میگویند از زندگی ما خبر ندارند. من فرزند طلاق هستم، مادرم سختیهای زیادی کشید و به دلیل کمبود عاطفی و خلأهایی که در زندگی داشتم، به اعتیاد روی آوردم.
سعید هم همین دغدغه را دارد. یک جوان بیست ساله که از ۴ سال پیش معتاد شده و حالا نزدیک ۴ ماه است که در کمپ به سر میبرد و مواد مصرف نمیکند. میگوید: من به دلیل فقر معتاد شدم. نامزد هم دارم و به این فکر میکنم که اگر آزاد شوم، چگونه کار پیدا کنم و به کجا بروم؟
از او میپرسم تضمینش در قبال جامعه برای اعتماد چیست؟ میگوید: ما به چشم دیده ایم که این اشتباه چه تاوان بزرگی دارد. در همه ما این تغییر ایجاد شده است، اما باید آن بیرون هم راهی برای برنگشتن ما وجود داشته باشد.
حرف سعید این است که آدم معتاد بسیار آسیب پذیر است و جامعه و خانوادهها باید مراقبت بیشتری داشته باشند تا افراد پس از ترک دوباره معتاد نشوند. همه جوانانی که در اتاق مشاوره هستند، به همراه نفراتی که بعد آمدن ما به جمع اضافه شده اند حرف سعید را حرف خود میدانند.
رضا که ۲۲ سال سن دارد و ۶ ماه است که در کمپ به سر میبرد، در تأکید همین حرفها میگوید: محیط کمپ و برنامههایی که دارند خوب است، اما باید همه چیز را از ریشه درست کرد، من از وقتی که به کمپ آمده ام افراد زیادی را دیده ام که وقتی بیرون رفته اند دوباره مصرف داشته اند و مجددا به کمپ بازگشته اند. ما اینجا از لحاظ فیزیکی مواد را ترک میکنیم، اما عملا برای بعد از ترک آماده نمیشویم.
او نگهداری شش ماهه معتادان را در کمپ ماده ۱۶ طولانی میداند و ادامه میدهد: بسیاری از افراد که به اینجا آورده میشوند در طول مدت نگهداری کار، زندگی یا والدینشان را از دست میدهند و حق خروج از کمپ را ندارند. خوب وقتی اجازه نمیدهند که از کمپ خارج شوند، قطعا این عقده میشود؛ عقدهای که به محض بیرون رفتن به دنبال ارضای آن خواهند رفت.
او میگوید: من خودم در جلسات مشاوره شرکت میکنم، اما اعتیاد با مشاوره درمان نمیشود، چون ذهن یک معتاد بیمار است؛ وقتی بیرون برود و بوی مواد به مشامش برسد، دوباره همه چیز را از اول شروع میکند. الان در اینجا به ما متادون میدهند، متادونی که اعتیادآور است و البته برای بدن ضررش چندین برابر است. مواردی داشتیم که فردی بدنش سم زدایی و پاک شده، اما به متادون اعتیاد پیدا کرده است.
او رو به ما و بقیه میپرسد: اگرهدف از بودن در اینجا ترک کردن است، چرا به ما متادون میدهند؟
یکی دیگر از جوانها میگوید: متأسفانه در این کمپها چیزی نیست برای اینکه ما به افراد دیگری تبدیل شویم. اینجا نه سرگرمی داریم، نه کارگاهی که مشغولمان کند. اگرکارگاههای آموزشی وجود داشته باشد، میتوانیم در همین جا کار یاد بگیریم.
او با دست چند نفر را نشان میدهد و اضافه میکند: برخی بچهها بدون ملاقات هستند، یعنی خانواده حمایتگری ندارند. اگر بتوانیم در اینجا هم کار یاد بگیریم هم کارکنیم بخشی از هزینه هایمان تأمین میشود. ما در کنار سم زدایی به چنین چیزهایی نیاز داریم که تعریف دیگری به خود و زندگی مان بدهیم.
از اتاق مشاوره و خوابگاه کمپ بیرون میآیم. در حیاط مادری به ملاقات فرزندش آمده است. میشود حرف هایشان را شنید. کلام مادر سرزنش است و سؤال؛ سؤال اینکه چرا جوانش با خود چنین کرده است. بعد میگوید: چند ماه دیگر که بیایی بیرون برایت زن میگیرم. برو سر خانه و زندگی خودت و مثل آدم زندگی کن.
جوان، اما پاسخی نمیدهد و همچنان سرش پایین است.
مجتبی نوذری، مدیر کمپ ترک اعتیاد ماده ۱۶ «زندگی دوباره مهرپویان»، نیز معتقد است شیوه درمانی کشور ما که بر حضور معتادان در کمپهای اجباری استوار است، ناکارآمد است و آن را بیش از هر چیز پاک کردن صورت مسئله میداند. او میگوید: طبق قانون هزینه نگهداری روزانه هر معتاد ۳۵ هزار تومان است؛ یعنی در ماه برای کل مددجویان میشود حدود ۱۴۰ میلیون تومان، در حالی که همین مبلغ هم که بیشتر با نگاه تغذیه و نگهداری تعیین شده است تأمین نمیشود، مثلا دریافتی ما از سازمان بهزیستی برای یک ماه حدود ۱۲۰ میلیون تومان است که بی شک پاسخگوی بسیاری از نیازهای دیگر این افراد ازجمله هزینه پوشاک، درمان و بازدید از منزل و... نیست.
نوذری ادامه میدهد: درچارت غذایی و هزینهای مددجو که از سوی سازمان بهزیستی در اختیار کمپ گذاشته شده است، جایی برای میوه نیست، اما اینجا تلاش میکنیم تا با بهره گیری از کمک خیران به دیگر نیازهای مددجویان هم تا حد امکان پاسخ داده شود، مثلا اینجا هردوهفته یک بار میوه در برنامه غذایی مددجوها قرارداده ایم.
او با تأکید بر اینکه اغلب نیروهای اجرایی و کادر اجرایی کمپش از مددجویان بهبود یافته هستند، تصریح میکند: «تجربه و کمک درمانی یک معتاد به معتاد دیگر بهترین راه درمان است.»
او میگوید: اغلب افرادی که اینجا هستند و به اعتیاد دچار شده اند، وسوسه دارند و دنبال فردی میگردند که حرفها و درد دل آنها را بفهمد. متأسفانه خیلی از تصمیم گیران این حوزه با اعتیاد و وسوسه هایش آشنایی ندارند، برای همین کارمان از حد جمع آوری معتادان و ترکهای کوتاه مدت فراتر نمیرود.
مریم صادقی چند ماهی است که به عنوان روان شناس در این کمپ خدمت میکند. او ابتدا به صورت فردی برای افراد علاقهمند کلاسهای مشاوره برگزار میکند و بعد از اینکه دغدغهها در کلاسهای فردی بیان شد، این دغدغهها در کلاسهای گروهی مطرح میشوند تا از طریق مشاوره گروهی یک راه حل اجرایی برای مشکل هر فرد پیشنهاد شود. او میگوید: پیش از آنکه به اینجا بیایم، همیشه این پیش فرض را درباره افراد معتاد داشتم که افرادی بی مسئولیت و بی ارادهای هستند، اما با بررسی پرونده به پرونده حاضران در کمپ جوانان به این نتیجه رسیدم که آسیبهای اجتماعی در اعتیاد این افراد به صورت جدی دخیل بوده است و باید قبل از هر چیز فکری به حال این آسیبها بکنیم.
صادقی میافزاید: درواقع اینها از همان ابتدا بد نبوده اند، اما شرایطی که در زندگی داشته اند باعث شده است به انحراف کشیده شوند. بسیاری از این افراد بچههای طلاق هستند و در خانواده خود رها شده اند.
او برای اثر گذاری کارش از برنامههایی میگوید که متأسفانه در کمپها اجرایی نمیشود؛ «برای روان شناسی که با معتادان سروکار دارد هیچ گونه برنامه مشخصی تعریف نشده است. معتقدم باید نظارتی بر روی درمان وجود داشته باشد تا بدانیم وقتی مددجواز کمپ بیرون میرود، چه شرایطی دارد.»
او ادامه میدهد: نباید کار روان شناس با خروج مددجو تمام شود. بسیاری ازاین افراد بعد از خروج از اینجا با اطرافیان خود دچارچالش هستند. درواقع خانوادهها یا حمایت نمیکنند یا به محض آزادی میگویند که فرزندشان ازدواج کند، شاید اوضاعش بهتر شود، درحالی که شاید آن فرد اصلا شرایط همراهی فرد دیگری را نداشته باشد.
راحله آراسته نیز به عنوان مددکار کمپ ماده ۱۶ جوانان سیس آباد به مددجویان خدمت میکند. کار او پذیرش خانواده هاست. میگوید: بعد از تشکیل پرونده با خانوادههای مددجویان درارتباط هستیم و کارهای بازدید از منزل را انجام میدهیم. درواقع وضعیت خانوادهها را چه از لحاظ مالی و چه از ابعاد دیگر بررسی میکنیم و اگر مشکلی وجود داشته باشد، به روان شناس ارجاع میدهیم. بعد از طی کردن مهلت مقرر و دستور قاضی اگر پذیرش مددجو از جانب خانواده مشکل نباشد، کارهای ترخیصش را انجام میدهیم تا به خانواده خود برگردد.
او در تشریح دغدغه افرادی که با آنها سروکار دارد، دغدغههای پس از خروج افراد را بسیار مهمتر میداند و اضافه می کند: این افراد باید طبق روال درمان سم زدایی شوند، اما اینکه این افراد را صرفا در اینجا نگه داریم اشتباه است. ما افرادی را همین جا داشته ایم که بعد از خروج دوباره لغزش کرده اند، چون فکرشان درمان نشده است. اغلب مددجوها بزرگترین دغدغهای که دارند مسئله ترخیص از کمپ است. ما اینجا مددجویی داشته ایم که مغازه دار بوده و مشکل چکهای برگشتی اش را داشته، اما باید مدت ۶ ماه را در کمپ میگذرانده است. یا مددجوی دیگری که ماه دیگر مراسم عروسی اش است، اما باید ۳ ماه اینجا بماند.
او معتقد است کارش به عنوان یک مددکار بیشتر کاغذ بازی است تا مددکاری؛ مددجویی که به من ارجاع داده میشود معمولا همان حرفهایی را که قبلا گفته است تکرار میکند. ما باید همان حرفهای تکراری را داخل پروندههای این افراد بنویسیم که همین وقت زیادی میگیرد، در حالی که کار ما به عنوان یک مددکاراجتماعی گره گشایی است. مددجو نیاز دارد با ما صحبت کند، اما ما ناچاریم بیشتر وقتمان را روی تکمیل پروندهها بگذاریم.